Thursday, August 27, 2009

طلا


قديميا معتقد بودند كه وفت طلاس

امروزي ا مي گن،ولي نه مثل قديمي ها از روي اعتقاد

زمان و طلا هر دوبسيار ارزشمندند

با يك تفاوت

كه با كمك زمان مي شه به طلا دست يافت

اما با تمام طلا هاي دنيا هم نمي شه زمان رو بدست اورد

مالك دنيا هم كه باشي

برگرداندن زمان به عقب برايت محال است

Tuesday, August 25, 2009

لَنگ


هميشه از اين كه شب ها بد مي خوابم و دير خوابم مي بره شاكي بودم

شب دير خوابم مي برد و صبح خيلي زود از خواب مي پريدم

نتيجه ش خستگي ِ روز بود و ديوانه گي هاي ناشي از خسته گي

چند روز پيش دوستي هديه اي به من داد

كه كمكم مي كرد شب ها راحت تر بخوابم

حالا شب ها راحت تر مي خوابم

روزها آروم ترم

ولي

صبح ها خواب مي مونم و بدون استثنا دير مي رسم سر كار

هميشه يك جاي كار، مي لنگه

Sunday, August 16, 2009

يك عكس،يك دنيا


عكس هاي قديمي ،هميشه بوي خوبي دارند
حتي اگر يادگار ،از بد ترين روزهاي عمر باشند
چند روز پيش لا به لاي عكس هاي قديمي ِ تابستان هشتاد وشش
عكسي پيدا كردم از دنيا يعقوبي كه روزي با چشماي خيس به جمع ما امد
و هميشه از دنياي خودش شاكي بود و به بخت ِ هميشه بدش معترض
هميشه از روزگاري سخن مي گفت كه شايد شايسته ي اون نبود ودنيايي كه دوستش مي داشت
برايش از روزگار ديگري گفتيم و دنياي ديگري پيش رويش گشوديم
دنيايي كه به حقيقتش نزديك تر بود و به باورش دور تر
و روزگاري رسيد كه لبخندش جاي اشكش را گرفت و با انچه زندگي ِ لعنتي مي خواند آشتي كرد

قرارمان شد كه روزي برايش قصه اي از دنيايي بنويسم كه او دوست مي داشت
و به قول خودش دور از حقيقت بود
قصه اي كه من نوشتم ، هميشه ناخوانده باقي ماند و در نهايت
لا به لاي كاغذهاي خط خطي من به خاطره پيوست

Saturday, August 15, 2009

شناسنامه


دوستي دارم كه متولد اواسط ماه مهره
از اونجا كه خانواده اش زياد به فكر آينده اش بودن
تاريخ تولدش رو توشناسنامه اش زده ا ند سي ام شهريور
اينم از قشنگي هاي روزگار ماست
كه به بعضي ها از بدو تولدشون دروغ گفتند
و بعضي ها ، در شناسنامه شون هم دروغ نوشته اند



Monday, August 10, 2009

بهانه ي با هم بودن


چند وقت پيش در مراسم ختم يكي از اقوام
فرصتي پيش امد تا پس از سال ها
همه ي اهل فاميل را در كنار هم ببينيم
اتفاقي كه در عروسي هايي كه روز به روز تعداد ميهمانانش كمتر مي شود ،مدتهاست كه نمي افتد
شايد يك عكس يادگاري آن هم از اهالي سياه پوشيده ي فاميل،غنيمت بزرگي بود
در روزهايي كه كمتر در خوشي ها كنار هميم
در روزهايي كه كمتر خوشيم