Tuesday, July 21, 2009

ريش


ريش گذاشته بوديم
نه از روي اين اعتقاد كه ريش مرد همچون حجاب است براي مرد
و نشانه ي نجابت
و نه به خاطر مال دنيا
كه مثل بعضي ها برايمان وام خارج از نوبت عزت و احترام كاذب بياورد
كه از روي تنوع
از خيابان رد مي شدم
بدون توجه به چراغ هاي عابر پيااده
راننده اي رد شد و فرياد زد
تو اون ريشت رييي....م....نمي بيني چراغ قرمزه؟؟
چه كاربرد خوبي!!!مي شد فحش هاي ديگري هم شنيد....نه؟

Wednesday, July 15, 2009

بی رحمیم


روز تولدش بود
به محل کار آمده بود ،اینبار، با یک جعبه شیرینی
شیرینی را به همکارش تعارف کرد
همکارش برداشت
چند دقیقه بعد شیرینی درون سطل زباله انداخت
از لای در می دید
بار اولی نبود که از همکارانش چنین رفتاری می دید
چون مسیحی بود،همکارانش از دستش چیزی نمی گرفتند
دلم برایش سوخت
چقدر بی رحمیم

Friday, July 10, 2009

مسافر کشی


دیروز یک خانوم چهل و چند ساله را دیدم

در حال مسافر کشی

به فضل الهی تبعیض جنسیتی در ایران رو به کاهش است

Thursday, July 9, 2009

خود کشون


همسایه ی ما که دنبال آرامش بود

و خیلی هم با انتظار میانه ی خوبی نداشت

دیشب با تیغ رگش را شکافت

می خواست که بمیرد،بلکه آسایش و آرامش را لمس کند

بچه هایش به دادش رسیدند،در خون گریه می کردند و چشم به دستان پزشک اورژانس دوخته بودند

او زنده ماند و

تا باز هم اگر روزی به خانه بازگشت با اندوه بگوید

دشمنی بالا تر از اولاد نیست

Wednesday, July 1, 2009

آلزایمر


آقا غدیر آلزایمر داشت
تو انتخابات شرکت کرد و رای داد
ولی یادش رفت پیگیری کنه ببینه کی رئیس جمهور شد
نشسته بود و می گفت: ملت دیوونه شدن؟چرا افتادن به جون هم؟؟
امروز تمام تهران آلزایمری بودند