Tuesday, June 16, 2009

ديالوگ



من : آقا ديشب تو قيطريه چه خبر بود؟؟


اون: قيامت بود آقا ...قيامت...مامورا و لباس شخصي ها ريخته بودند ...نمي ذاشتن مردم نُطُق بكشن

من: ا؟ مردم چيكار مي كردند؟؟

اون: نُطُق مي كشيدند

.
شهر امن و امان است....فقط چن تا خس و خاشاك دارن با بيست چهار ميليون حماسه ساز دعوا مي كنن و عجيبه

كه بيست و چهار
ميليون هنوز پس خس و خاشاك بر نيومدند

ياد چاوش ِ دو و شب نورد شجريان مي افتم...و تصنيف برادر نوجوونه...انگار كه هر سي سال يكبار وصف حال

مي شود

و ياد ِصد سال تنهايي
ِماركز و تاريخي كه عجيب تكرار مي شود

No comments:

Post a Comment