زندگي كردن از نگاه من ،مثل زدن ِ يك قاب به ديوار است
به قاب كه نزديك باشي ،نمي توني متوجه كج بودن و راست بودن قاب بشي
اما
كافيه چندين گام از اون فاصله بگيري
تا بهتر ببيني كه با قاب ديوار چه كرده اي
زمان كه مي گذره و از اتفاق هاي زندگيت فاصله مي گيري
تازه مي فهمي كه با زمان و زندگيت چه كرده اي
.
به يكسال پيش نگاه مي كنم و قابي نگاه مي كنم كه به ديوار يكسال پيش كوبيده بودم
به قاب كه نزديك باشي ،نمي توني متوجه كج بودن و راست بودن قاب بشي
اما
كافيه چندين گام از اون فاصله بگيري
تا بهتر ببيني كه با قاب ديوار چه كرده اي
زمان كه مي گذره و از اتفاق هاي زندگيت فاصله مي گيري
تازه مي فهمي كه با زمان و زندگيت چه كرده اي
.
به يكسال پيش نگاه مي كنم و قابي نگاه مي كنم كه به ديوار يكسال پيش كوبيده بودم
شک نکن همینطوره . توی یکسالی که گذشت برای من هم همین اتفاقات افتاد و اینکه امروز فهمیدم زندگی اونقدر به سرع میگذره که فاصله ی قهقهه ی خنده م از پرینتیان تا گریه ش به اندازه ی چشم بهم زدنه .
ReplyDeleteتعبیر قشنگی بود،خیلی
ReplyDeleteدقیقنِ دقیقنِ دقیقن همینه.همیشه این تو ذهنم بود ولی نمی دونستم چه شکلی بیانش کنم،این بهترین تعبیریه که میشه براش کرد!
ReplyDelete.چه تعبیر قشنگی بود علی
ReplyDelete