Sunday, November 15, 2009

ما یه مشت سربازیم




همونطور که عصبانی و بود و بد تر از همیشه رانندگی می کرد
داد زد و گفت: می ذارمش کنار! تو زندگیم اگر هرچی رو یاد نگرفته باشم
قلم گرفتن آدما و فراموش کردنشون رو خوب یاد گرفتم
اشتباه می کرد

اون جایگزین کردن ادما رو خوب بلد بود
ادما واسش تاریخ مصرف داشتند
تو شطرنج زندگیش آدما سرباز بودند
به اخر صفحه که می رسیدن

جاشون رو با مهره ی دیگه عوض می کردند

2 comments:

  1. ولی بعضی گناه ها نابخشودنیه مثل خیانت حتی بعد از چندبار فرصت دادن آخرین دفعه ش ممکنه بدترین دفعه ش باشه باید گذاشته بشه کنار و فراموش بشه تا اینکه باشه و مثل خوره حضورش آزاردهنده باشه

    ReplyDelete